بچه های کوچه
این روزها عصرها خیلی حوصلتون سرمیره هی سرمن غرمی زنید که برید توکوچه البته من خیلی دوست ندارم که بابچه ها ی کوچه زیاد بازی کنید ولی چند بار که همراتون آمدم دیدم بچه های بدی نیستند ولی معمولا عصرها میرید بازی می کنید .
دیروز بادخترهمسایه که اسمش ریحانه است داشتید قاصدک جمع می کردید آخربازی سرقاصدک ها ریحانه واسماء دعواشون شد وریحانه تمام قاصدک ها رو برداشت وبرد خونشون اسماء خیلی گریه کرد صبا هم که دید اسماء دارد گریه می کنه رفت درخونه ریحانه اینا هرچی دادزد هی می گفت بیا بیرون می خوام بزنمت وقتی دررا بازنکردند دوتالگد زد به ماشینشون ازبالا صداش زدم گفتم صبا بیا ببینم چکارمی کنی با عصبانیت گفت اسماء رااذیت کردند من هم رفتم دعواشون کردم وقتی درروبازنکرد زدم توماشینشون تادیگه خواهرمو اذیت نکنند خیلی خندم گرفته بود بهش گفتم آخه فسقلی توکه 5 سال ازاسماء کوچکتری چطورمی خوای دوستاشو بزنی اخماشو کرد تو هم گفت اگه اذیت خواهرم بکنند من هم می زنمشون تودلم خدارو شکر کردم که شما مونسهای خوبی برای هم هستید.
این هم عکس اسماء وعروسکش
این هم صبا خانم فسقلی که می خواهد دوستای خواهرش وبزند