هیچ وقت تنهات نمی زارم اسما
اسماء عزیزم دیروز وقتی ازمدرسه آمدی بعد از اینکه کمی از تکالیفت و انجام دادی بخاطراینکه خسته بودی خوابیدی عصروقتی داشتم کمد صبا رو درست میکردم ازخواب بیدارشدی دیدم فقط داری من ونگاه میکنی گفتم چی تپــل من با بغض گفتی مامان تو خواب ندیدی گفتم نه گفتی من ظهرکه خوابیدم خواب دیدم ترو گم کردم بعد با بابا گشتیم تا پیدات کردیم منم خندیدم گفتم عیب نداره خواب بوده ولی تو باز گفتی مامانی تو که هیچ وقت من و ول نمی کنی بری گفتم نه گفتی من ودوست داری گفتم آره گفتی قول میدی تنهام نذاری گفتم آره مامانی بعد اومدی توبغلم دیدم آماده گریه کردنی منم خندیدم گفتم تپل مدرسه موشها تو عزیزترازهرکسی برای من هیچ وقت تنهات نمی زارم اسماء عزیزم خیلی روحیه ای حساسی داری کاش اینطورنبودی هرچه خودم ضربه خوردم بس دیگه دوست ندارم توهم مثل من بشی برات دعا میکنم همیشه سالم باشی همیشه دلت شاد باشه مامانی می بوستت