دختران من

واکسن

صبای مامانی حسابی تو دل همه جا کردی خیلی دوست دارم ٣ روز پیش واکسن ١.٥ زدم البته با ٢ماه تاخیر حسابی تب کردی پات هم خیلی درد میکرد می ترسیدی راه بری فردا صبح من واسما برای اینکه ترست بریز بردیمت تو کوچه یواش یواش راه رفتی ظهرهم مائده ومارال دخترخاله هات وباباجون ومامان جون اومدن پیشت وحسابی سرگرم شدی ودردت ازیاد رفت بعدش هم خاله وشو هرخاله ات آمدند حسابی دورت شلوغ بود خیلی برات دعا کردم که درد نکشی شکرخدا خیلی اذیت نشدی بعضی ها می گفتن این واکسن تا ٣ روز بچه درد داره ولی شکرخدا برای تو خیلی طول نکشید امروز هم که ٥ شنبه است دخترعمه ات فاطمه اومده پیشت دیشب خیلی دیرخوابیدی ولی صبح گاه قبل ازاینکه من برم سرکاربیدارشدی گفتی مامانی فاطی فاطی گفتم...
24 فروردين 1391

هیچ وقت تنهات نمی زارم اسما

اسماء عزیزم دیروز وقتی ازمدرسه آمدی بعد از اینکه کمی از تکالیفت و انجام دادی بخاطراینکه خسته بودی خوابیدی عصروقتی داشتم کمد صبا رو درست میکردم ازخواب بیدارشدی دیدم فقط داری من ونگاه میکنی گفتم چی تپــل من با بغض گفتی مامان تو خواب ندیدی گفتم نه گفتی من ظهرکه خوابیدم خواب دیدم ترو گم کردم بعد با بابا گشتیم تا پیدات کردیم منم خندیدم گفتم عیب نداره خواب بوده ولی تو باز گفتی مامانی تو که هیچ وقت من و ول نمی کنی بری گفتم نه گفتی من ودوست داری گفتم آره گفتی قول میدی تنهام نذاری گفتم آره مامانی بعد اومدی توبغلم دیدم آماده گریه کردنی منم خندیدم گفتم تپل مدرسه موشها تو عزیزترازهرکسی برای من هیچ وقت تنهات نمی زارم اسماء عزیزم خیلی روحیه ای حساسی داری ...
24 فروردين 1391

عید

سلام به دختران من عیدتون هم مبارک امیدوارم امسال سال خوبی داشته باشید همراه با سلامتی وشادی  امسال صبا بهترعیدرو درک میکرد پارسال خیلی کوچولو بود هردوتاتون سرسفره هفت سین کنارمن ومادربزرگتون نشستید این هم بگم چون ما با مادربزرگتون زندگی می کنیم هرسال اون سفره پهن می کنه وماهم درکنارشون هستیم کادوهاتون هم کنارسفره گذاشتم ٢تاعروسک گربه بود موقع سال تحویل حسابی جای باباتون سبز بود بعد سال تحویل کادوهاتون بازکردید چقدرذوق کردید بعدش هم صبا چون صبح گاه بیدار شد خوابید اسماء جان تو هم به خاطر لباس نو که پوشیدی می گفتی بریم عید دیدنی می خواستم ببرمتون خونه باباجون ولی باباتون گفت بذارید منم بیام وتوهم راضی شدی به نگاه کردن تلویزیون عید امسال...
5 فروردين 1391

دختراسماء اینقدرساده نباش

سلام به  فرشته های کوچولویم :اسماء دخترم این روزها حسابی فکرمن وبابات و مشغول خودت کردی تومدرسه نمی تونی ازحق خودت دفاع کنی بچه ها حسابی اذیتت می کنند می خواستیم جابه جات کنیم وبری پیش دخترخاله ات مائده تا اون حواسش بهت باشه ولی بعد ازاینکه بامعلمت تلفنی صحبت کردیم فعلا قرار شد باهمکاری من و معلمت توهمین مدرسه بمونی دلم نمی خواد توزندگیت اینقدرساده باشی بعضی وقتها که به عمق چشمات نگاه می کنم دلم برات می سوزه که چقدردلت صاف و پاک وهرکه هرچی میگه باورمی کنی میترسم برای آینده ات کاش میتونستم بهت بگم بعضی مواقع باید زرنگ بود تابتونی حق خودت و بگیری برات دعا می کنم واین وبدون خیلی بهت وابسته هستم. صباکوچولو وروجک بلا حسابی با اومدنت زندگی ...
4 دی 1390

کلاس اول

خیلی وقت بود برای دخترانم چیزی ننوشتم شاید بخاطراینکه خسته بودم. اسماء جان امسال به کلاس اول رفتی و افسوس که من نتوانستم درکنارت باشم البته بابات امتحان داشت وقید امتحان وزدوآمد مدرسه  مادروعموت وصبا هم به مدرسه رفته بودند  وخیلی خوشحال بودی صبح اززیرقرآن ردشدی وچندتاعکس هم ازت گرفتم . تمام روز و به یادت بودم خیلی ناراحت بودم که نتونستم بیام همرات .اسماء جان تنها عیبی که تو داری ومامان خیلی زجرمی کشه اینکه اصلا اهل حرف زدن وتعریف کردن نیستی هرچی بهت گفتم درمورد مدرسه برام تعریف کن چیزی نگفتی آخرهم ازبس ناراحت شدم زهرا وفاطمه دخترعمه هایت باهات صحبت کردن ولی باز خیلی حرف نزدی میدونم درآینده به مشکل برمی خورم .کاش میدونست...
8 آذر 1390

خداروشکرمی کنم که شماهارودارم.

سلام به گلهای بهشتیم -- اگه خدا بخواد این روزها شما دخترهای گلم بهتر باهم کنارمیان البته باهم دعوا می کنید ولی بهترازقبل شدید اسماء جان امسال ازلحاظ درسی خوبی ولی دیکته ات خیلی ضعیف وحسابی باید باهات کارکنم صبا شیطونک هم که تمام درودیوارو خط خطی کرده کارهای که تو اصلا انجام نمی دادی این خانم خانما انجام میده. دوستتون دارم .  
7 آذر 1390

برای تو می نویسم اسماء

اسماء عزیزم شاید وقتی بزرگ شدی بفهمی مامانی این روزها چقدرازتو دلگیروچقدرسخت براش که ببین دختربزرگش اهل حرف زدن برای مامانش نیست . بچه های دیگه برای مامانشون ازهمه چیز تعریف می کنن ازمدرسه ازدوستاشون ازخانم معلمشون ولی تو برعکس همه بچه ها اهل حرف زدن نیستی ومن همیشه ازاین قضیه رنج می کشم شاید وقتی بزرگ شدی واین مطالب را خواندی بفهمی مامانی چی میگه ولی این وبدون تو برای من یک چیز دیگه هستی خدا زمانی تورا به من داد که شدی مونس تنهاییام وخدارا شکر کردم که تو دخترشدی چون خیلی احتیاج داشتم باکسی حرف بزنم اگه یک موقع عصبانی میشم وتوروناراحت می کنم دست خودم نیست این روزها مامانی خیلی فکرتوسرش است دعا می کنم خدامشکلات همه را حل کنه مشکلات مارو هم حل...
30 مهر 1390

شیطونکهای من

این روزها حسابی ازدست صبا خانم کلافه ام . شبها دیر می خوابه بااینکه تمام چراغها رو خاموش می کنیم وبه اسماء هم می گم خودت و بزن به خواب باز خانم خانما نمی خوابه توتاریکی شروع به بازی می کنه . اسماء هم این چند شب میاد پیش من می خوابه می گه مامان زودترخوابم می برد . وقتی هردوشون خوابشون می برد انگاردوتافرشته کنارم خوابیدن  - این روزها صبا یادگرفته با اسماء بازی می کنه عروسکش و بغل می کنه همراه اسماء راه می بره بااینکه اسماء خانم باهاش بازی نمی کنه هرروز سراسباب بازی باهم دعواشون میشه . صبا خانم هم کم نمی آورد وحسابی سراسماء داد می زند ولی درهرصورت همه کاراتون شیرین .   ...
26 مهر 1390

سلام به دخترانم

امروز 12/2/90 است ومن اولین بار است که برای شما خاطره می نویسم .شاید وقتی بزرگ شدید واین مطالب را خواندید بدانید که مامان چقدرخداراشکر میکرد که هرروز لبخند زیبای شما را می بیند. دخترقشنگم (اسماء) وقتی من وبابا فهمیدیم قرار است خدا فرزندی به ما بدهد تصمیم گرفتیم اگردخترشد نام کنیز حضرت زهرا را برای او انتخاب کنیم بخاطرهمین هم اسم تو شد اسماء وباید یادت باشد تاآخرعمر کنیزی حضرت زهرا (س) را ازیاد نبری باید طوری باشی که خانم فاطمه زهرا ازتو راضی باشد . دخترقشنگم(صبا)   زمانی که اسماء فهمید که صاحب خواهریابرادر می شود خیلی خوشحال شد وهمیشه دعا میکرد که دخترباشد . ازخدا که پنهان نیست من هم همیشه دعا میکردم دخترباشی تا مونسی برای اسما...
26 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختران من می باشد